یکی از مبانی خداشناسی اسلامی، بازشناسی و تفکیک شناخت ذات خدا از شناخت اوصاف و افعال اوست.
شناخت ذات الهی برای هیچ موجود دیگری، از جمله انسان، ممکن نیست.
یک دلیل کوتاه و روشن این مدّعا آن است که ذات خداوند، نامحدود و غیرمتناهی است و دیگر موجودات، همگی محدود و متناهیاند و ناگفته پیداست که موجود محدود را راهی به سوی شناخت نامحدود نیست
و مبنای فلسفی این استدلال آن است که علم و شناخت همواره مستلزم نوعی احاطة عالم بر معلوم است
و از آن جا که احاطة موجود محدود بر ذات نامحدود ممکن نیست،
آگاهی موجود بر ذات نامحدود امکان ندارد؛
به کنه ذاتش خرد برد پی
اگر رسد خس به قعر دریا
این حقیقت را از برخیآیات قرآن نیز میتوان دریافت:
« یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً»؛[1]
آنچه را که آنان در پیش دارند و آنچه را که پشت سر گذاشته میداند، و حال آن که ایشان به او دانشی ندارند. (البته این برداشت بر این فرض استوار است که ضمیر «ه» در ترکیب «به» به خداوند باز گردد).
در حدیثی از امیرمؤمنان علی ـ علیه السّلام ـ آمده است که در تفسیر آیة بالا فرمود:
«لایُحیطُ الغَلائقُ بالله عزّوجلّ عِلماً»؛
آفریدگان خداوند بر (ذات) او احاطة علمی نمییابند.[2]
شناختناپذیری ذات الهی هرگز به معنای آن نیست که آدمی از هرگونه معرفتی، نسبت به خدای خویش محروم باشد، بلکه گونة دیگری از خداشناسی در دسترس آدمیان قرار دارد که از رهگذر شناخت اوصاف و افعال الهی فراهم میآید. بنابراین، چنین نیست که خواست انسان برای آشنایی با پروردگار خویش، طلب روزی ننهاده باشد و چیزی را که ممکن نیست درخواست کرده باشد، بلکه خداشناسی، به معنای یاد شده، امری میسور و مطلوب است. پیامبران الهی نیز در همین راه گام زده و کوشیدهاند انسان را با اوصاف خداوند، آشنا کنند و رهزنان طریق خداشناسی را به او بنمایانند و خطاهای او را گوشزد کنند. قرآن کریم در آیات فراوانی به بیان اوصاف خداوند پرداخته است، چنان که اکثر آیات قرآن به صفات خداوند ختم میشوند و برخی آیات مثل 23 و 24 سوره حشر نیز فقط صفات او را بیان میکنند. اجمالاً عرض میکنیم راههای متعددی برای شناخت اوصاف و افعال الهی فراروی آدمیان گشوده است، که مهمترین آنها عبارتند از:
1. عقل؛
2. فطرت؛
3. مطالعة جهان طبیعت؛
4. کشف و شهود باطنی؛
5. رجوع به قرآن و حدیث.[3]
روشنتر بگوئیم: ما هر چه دیدهایم جسم و خواصّ جسم بوده است، موجوداتی که دارای زمان و مکانی معین بودهاند، ابعاد و اشکال مخصوصی داشتهاند، خلاصه از هر نظر محدود و تحت تأثیر شرایط خاصی بودهاند؟ با اینحال قصور «ذاتی» که نه جسم دارد و نه زمان و نه مکان، و در عین حال به تمام زمانها و مکانها احاطه دارد و از هر نظر لایتناهی و نامحدود است. و تحت تأثیر هیچ گونه شرائطی نیست و بر همه چیز حکومت میکند ـ با آن سوایق و انس ذهنی ـ راستی کاری دشوار است. ما نمیگوئیم شناخت خدا محال است میگوییم مشکل است. زیرا محتاج به بلند پروازی فکر و اندیشه و خالی ساختن ذهن از تصوّرات موجودات مادی و طبیعی و باریکبینی و دقت فراوان است.
گرچه ما به حقیقت و کنه صفات آن ذات بیپایان هرگز نخواهیم رسید و نباید هم چنین انتظاری را داشته باشیم، زیرا این انتظار از موجود محدودی مانند ما اساساً بیجاست و به این میماند که دریای بیکرانی را در ظرف کوچکی جای دهیم. در کلمات بزرگان اسلام این مطلب زیاد دیده میشود که مردم را از تفکّر در کنه ذات و صفات پروردگار نهی فرمودهاند و علّت آن این است که عقول ناقص و محدود ما به کنه ذات و صفات او نمیرسد و نتیجهای غیر از تحیّر و یا گمراهی ندارد!
در اینجا به چند نمونه ازگفتار ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ اشاره میکنیم:
امیر مؤمنان ـ علیه السّلام ـ در ضمن خطبة مفصّلی در پاسخ ایراد شخصی میفرماید:
«ولا تقدر عظمة الله علی قدر عقلک؛ عظمت خدا را محدود به حد عقل خود مکن.»[4]
امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: «ایاکم و التفکر فی الله فان التفکر فی الله لایزید الّا ؟؛ برحذر باشید از تفکر در کنه ذات و صفات خدا چون نتیجهای غیر از سرگردانی و گمراهی ندارد».
و باز فرمود: «اذ انتهی الکلام الی إله فامسکوا، و تکلموا فیها دون العرش و لاتکلموا فیها فوق العرش؛ وقتی که کلام به ذات خدا منتهی شد توقف کنید و همیشه از آنچه که پایین عرش است سخن بگوئید و تکلم در مافوق عرش نکنید!»
توضیح این روایت را از کلام دیگر حضرت میتوان فهمید:
«تکلموا فی خلق الله و لا تکلموا فی الله؛ درباره خلق خدا گفتگو کنید و درباره کنه ذات و صفات او تکلم ننمائید.»
علامه مجلسی مینویسد: تکلم در مافوق عرش کنایه است از تفکر در کنه ذات و صفات باریتعالی.[5]
هشام بن حکم از امام صادق ـ علیه السّلام ـ روایت میکند که در پاسخ شخصی که سؤال کرد: حقیقت خدا چیست؟
فرمود: «هو شیء بخلاف الاشیاء... انه شیء بحقیقة الشیئیة غیر انّه لاجسم و لاصورة و لایحس و لایجس و لایدرک بالحواس الخمس لاتدرکه الأوهام و لاتنقصه الدهور و لاتغیره الأزمان»؛
او چیزی است مغایر همة اشیاء، و چیز با حقیقت تنها اوست، جز اینکه جسم نیست، صورت ندارد، بحس در نیاید، جستجو نشود، در حواس خمس نگنجد، اوهام درکش نکند، و روزگار از او نکاهد و زمانهها او را دگرگون نسازند.
توضیح اینکه: خداوند صرف و عین حقیقت وجود است به خلاف سایر موجودات که دارای ماهیتی هستند زاید بر وجود و به کنه ذات و صفات او کسی پی نمیبرد. [6]
بنابراین تصور کنه و ذات و صفات خالق برای مخلوق غیرممکن است (پولس کلارنس ابرسولد Paul Clarence Abersold دانشمند فیزیک زیستی ممالک متحده مینویسد: در کتب مقدسه وقتی که تعریفی از خدا میشود، با همان الفاظ است که در مورد انسان به کار میرود!!! البته این در نتیجة ضیق لغات است، چه مفهوم خدا یک مفهوم روحی و معنوی است و انسان فکرش در چهار دیوار ماده محصور است و نمیتواند راهی به کنه ذات الهی بیابد و تعبیری از مفهوم خدا بیان کند. از نظر علم نمیتوان دربارة خدا تصوری مادی کرد چه وی خارج از قدرت تعریف و توصیف مادی بشر است.[7]
بنابراین تنها با اشارات اجمالی و مفاهیم عقلی خاصی که آنها را از هرگونه محدودیت و نقص پیراسته و پاک ساختهایم، به آن ذات مقدس اشاره میکنیم و همین اشارات است که ما را در راه «شناسائی اجمالی صفات او» موفق میسازد. امّا استفاده از همین اشارات اجمالی دقت و روشن بینی کاملی لازم دارد.
شاید تعجب کنید، اگر بگوئیم: موجودات جهان طبیعت که بهترین راهنمای راه «خدایابی» (پی بردن به اصل وجود او) هستند در راه خداشناسی یعنی پی بردن به صفات او احیاناً ما را فریب داده و اغفال میکنند، و تا صفات آنها را از محیط فکر خود جاروب نکنیم خداشناس واقعی نخواهیم شد!
در بعضی کلمات پیشوایان بزرگ اسلام این جمله دیده میشود که:
«مورچه گمان میکند خداوند مانند او دو شاخک دارد»!
«ان النملة لتظن ان لربها ذؤا بتین کذؤ ابتیها»؛ این تعبیر جالب اشاره به این حقیقت است که افکار ناقص و کوتاه صفات خدا را از راه «قیاس» و مقایسه با صفات خود جستجو میکنند و میل دارند صفات خداوند هم صفاتی مانند آنها باشد.
مقایسة صفات خداوند ازلی و ابدی به صفات مخلوقات محدود و متناهی خطرناکترین پرتگاهی استکه در جادّه خداشناسی تصوّر میشود و بلندی فکر و نبوغ و استعداد رهروان راه توحید در همین جا روشن میگردد و اختلاف طبقات مختلف خداپرستان با اتفاق کلمهای که در اصل خداپرستی دارند در همینجاست.
اینجاست که یک لغزش کوچک ممکن است انسان را فرسنگها از جادة اصلی خداشناسی به دور اندازد ودر سنگلاخ بتپرستی و مخلوقپرستی سرگردان سازد. به واسطة همین لغزشها، فرقههایی از مسلمین به طور ناخودآگاه در سنگلاخ بتپرستی سرگردان شدند تا آنجا که اشاعره و جماعتی از معتزله صفات خدا را زائد بر ذات او پنداشته و مالکیه برای او جسم قائل شده و بعضی از آنها رؤیت خدا را ممکن دانستهاند؟!
طی این مرحله بیهمرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی[8]
از معصوم و ائمه هدی ـ علیهم السّلام ـ به ما رسیده است که:
«کلّما میّز تُموهُ بأوهامکم من أدقّ المعانی فَهُو مخلُوقٌ مِثلُکُم مردودٌ إلیکُمْ»؛[9]
یعنی هر آنچه از معانی دقیق که با قوة خیالتان تشخیص میدهید، مخلوقی مثل شماست که به خلاقیت ذهن شما بر میگردد. و باز در جای دیگر میفرمایند:
«تفکّروا فی الاء الله و لا تفکّروا فی الله فإنّکم لن تقدروا قدرَهُ و إذا بلغَ الکلام إلی الله فَامسَکُوا»؛[10]
یعنی دربارة نعمتهای خدا بیندیشید و در ذات خدا نیندیشند، زیرا شما هرگز ذاتش را درک نمیکنید، و چون سخن به ذات خدا رسد شما باز ایستید.
[1] . طه، 110.
[2] . تفسیر نور الثقلین، الحویزی، ج 3، ص 394، حدیث 117.
[3] . معارف اسلامی، محمد سعیدی مهر، امیر دیوانی، ص 60.
[4] . بحار الانوار، کتاب التوحید، جزء سوم، چ جدید، ص 257.
[5] . بحار الانوار، کتاب التوحید، جزء سوم، چ جدید، ص 259 ـ 260.
[6] . اصول کافی، جزء اول، کتاب توحید، ص 150؛ و بحارالانوار، جزء سوم، ص 258.
[7] . اثبات وجود خدا، ص 58.
[8] . خدا را چگونه بشناسیم، ناصر مکارم شیرازی، ص 20 ـ 25.
[9] . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 69، ص 293، چ ایران.
[10] . بحار الانوار، ج 71، ص 231.
http://library.tebyan.net
بازدید امروز: 215
بازدید دیروز: 72
کل بازدیدها: 806999